تاریخچه پیپ کورن کاب ژنرال مک آرتور :
در طول قرنها تاریخ ساخت پیپ ، مواد اولیه بیشماری کار گرفته شده است . از سنگ و خشت گرفته تا برایر و ساروج ، فهرست گسترده است . یکی از این مواد نه تنها به دلیل ماده فیزیکی جذاب و ارزان ، بلکه به دلیل منشاء مشخص آمریکایی آن در میان مواد دیگر متمایز است : بلال ذرت .
پیپ های بلال ذرت را برای اولین بار توسط کشاورزان روستایی آمریکایی استفاده شدند که احتمالاً با الهام از شیوه های بومیان آمریکایی ، پیپ ها را با دست و با استفاده از بلال های خام ذرت تراشیده می شدند . اگرچه هیچ کس نمی تواند تاریخ دقیق ساخت اولین پیپ بلال ذرت را مشخص کند ، ظهور آنها در جامعه پیپ در حدود سال ۱۸۶۹ بوده است .
هنری تیبه یک چوبفروش هلندی بود که در سال ۱۸۶۷ پس از آتشسوزی خانه و کارخانهاش در انشید هلند به آمریکا مهاجرت کرد و خانوادهاش را به واشنگتن ، میسوری در جستجوی شروعی جدید در سرزمین فرصتها نقل مکان کرد . او در آنجا یک تجارت چوبی کوچک تأسیس کرد که در آن اقلام مختلف خانه را می ساخت و طبق افسانه ای که به طور گسترده پذیرفته شده بود ،
در سال ۱۸۶۹ توسط یک کشاورز که پیپ های بلال ذرت خود را تولید می کرده ، به او مراجعه کرد . کشاورز از پیپ هایی که برای خودش درست کرده بود لذت برده بود و الهام گرفته بود که از تیبه بخواهد که یکی را برای او روی یکی از ماشین های تراش هلندی بچرخاند ، با این فکر که یک پیپ بهتر تولید می کند . پس از آن هنری چندین پیپ دیگر را برای نمایش در ویترین فروشگاهش تولید کرد . این پیپ ها بسیار سریع خریداری شدند ، تیبه بیشتر تولید کرد و این چرخه ادامه یافت تا اینکه در اوایل دهه ۱۸۷۰ ، او بیش از هر چیز دیگری پیپ تولید می کرد .
هنری و پسرش آنتون با احساس اینکه این محصول جدید مورد تقاضا است ، شرکت
H. Tibbe & Son
را تأسیس کردند و تمرکز خود را کاملاً به ساخت پیپ های بلال ذرت اختصاص دادند . در حالی که فرآیند تراشکاری نوآورانه آنها قبلاً پیپ های بلال ذرت را به موفقیت نسبی سوق داده بود ، نوآوری بعدی که این خانواده ایجاد کردند این بود که پیپ های بلال ذرت جایگاهی را در چرخه افراد پیپ کش در سراسر جهان پیدا میکردند . در سال ۱۸۷۸ ، هنری و آنتون برای ثبت اختراعی درخواست کردند که فرآیندی را توصیف میکرد که به طور موثر کاسه بلال ذرت را با پوشش دادن مادهای گچ مانند ، نسوز میکرد و مشکلی را که این پیپ ها سالها با آن مواجه بودند حل کرد : فرسودگی مکرر .
این راه حل ارزان بود و به پیپ ها عملی و ماندگاری می بخشید و پیپ بلال ذرت را به محبوبیت زیادی می رساند .
تنها در چند سال کوتاه ، شرکت
H. Tibbe & Son
به تامینکننده این پیپ های جدید در مقیاس جهانی تبدیل شد و افزایش تولید ، انتقال به یک کارخانه بزرگتر را همراه داشت و شور و اشتیاق مردم را افزایش داد . نه تنها تقاضا افزایش یافت ، بلکه رقابت نیز ظاهر شد و حدود چهار نفر در واشنگتن ، MO تنها پس از انقضای حق اختراع اولیه Tibbe در سال ۱۸۹۵ افتتاح شدند .
سال بعد ، هنری تیبه درگذشت و مدیریت شرکت شرکت به دست پسرش ، آنتون افتاد . آنتون آیندهنگر بود و شروع به مدرنسازی امکانات تولید کرد و ماشینهای تراش برقی را جایگزین مدلهای قدیمی پدالدار خود کرد . تنها مشکل این بود که واشنگتن در آن زمان برق نداشت ، بنابراین آنتون مسئولیت ایجاد زیرساخت های الکتریکی را در شهر کوچک و به دنبال آن یک سیستم تلفن و یک سیستم آب توزیع شده بر عهده گرفت .
در سال ۱۹۰۷ ، آنتون شرکت Missouri Meerschaum را تغییر نام داد ، که ناشی از اظهار نظر برادر هنری فریتز در مورد خود پیپ ها بود و آنها را با پیپ های مرشام گران تر به دلیل خواص اسموک سرد و خشک آنها مقایسه کرد .
پیپ بلال ذرت به نماد آمریکایی تبدیل شده است ، نه تنها نماینده آرمان های سرسختی و خودکفایی ، بلکه نمایانگر رویای آمریکایی به عنوان یک کل است . وضعیت آن تنها با حضور پربارش در آگاهی آمریکایی ثابت می شود ، که اسموک ترجیحی شخصیت های فرهنگی مانند مارک تواین یا شخصیت های فرهنگ پاپ مانند پوپی یا فراستی آدم برفی است . یکی از برجستهترین اسموکرهای این پیپها ، ژنرال آمریکایی داگلاس مک آرتور بود که تصویر منحصربهفردی از بلال ذرت کلاسیک را که به ندرت بدون آن دیده میشد ، اسموک میکرد را ایجاد کرد .
داگلاس مک آرتور در ۲۶ ژانویه ۱۸۸۰ در لیتل راک ، آرکانزاس در زمان غرب قدیمی آمریکایی ، بعنوان کوچکترین فرزند از میان سه پسر به دنیا آمد . او در میان کاپیتان ارتش ایالات متحده ، آرتور مک آرتور جونیور و مری پینکنی هاردی مک آرتور به دنیا آمد و بیشتر دوران اولیه زندگی خود را در سفر به پست های ارتش در اطراف مرز آمریکا با خانواده خود گذراند ، جایی که شرایط به اندازه کافی ضعیف بود که منجر به مرگ برادر وسطی شود .
برادر مالکوم در سال ۱۸۸۹ ، خانواده به واشنگتن دی سی و بعداً به سن آنتونیو ، تگزاس نقل مکان کردند ، جایی که داگلاس در آکادمی نظامی وست تگزاس تحصیل کرد و راه را برای ورود او به وست پوینت هموار کرد . او ابتدا در کلاس خود از مؤسسه معتبری فارغ التحصیل شد و سومین امتیاز بالاتری را که تا به حال توسط مقامات وست پوینت ثبت شده بود ، تعیین کرد و مسیری را تعیین کرد که او را به یکی از شناخته شده ترین مقامات نظامی ایالات متحده و یک قهرمان آمریکایی تمام عیار تبدیل کرد .
پس از فارغ التحصیلی ، مک آرتور با پدر و مادرش در فورت میسون ، کالیفرنیا مستقر شد ، قبل از اینکه در ایلویلو در فیلیپین به عنوان ستوان دوم در گردان مهندسی ۳ منصوب شد و بر پروژه های مختلف ساختمانی نظارت کند . مک آرتور در سال ۱۹۰۵ به عنوان مهندس ارشد بخش اقیانوس آرام ارتقا یافت و در همان سال به عنوان دستیار پدرش در ژاپن خدمت کرد ، بازگشت او در سال ۱۹۰۶ با انتقال مکرر به سراسر ایالات متحده در سال های آینده و ارتقاء او به کاپیتان در سال ۱۹۱۱ مشخص شد ، تا اینکه در سپتامبر ۱۹۱۲ ، آرتور مک آرتور جونیور درگذشت .
داگلاس پس از مرگ پدرش نزد مادر بیمارش به خانه بازگشت و درخواست قرار ملاقاتی داد که به او اجازه دهد در نزدیکی بیمارستان جانز هاپکینز در واشنگتن دی سی باشد ، که موظف شد و او در همان سال به دفتر رئیس ستاد منصوب شد . پس از تقلب سیاسی ماجرای تامپیکو ، ارتش ایالات متحده به ایالت وراکروز مکزیک حمله کرد ،
جایی که داگلاس در ۲۱ آوریل ۱۹۱۴ به آنجا رسید و در یک ماموریت شناسایی غیرمجاز ، تیم خود را به آلوارادو برد . در آنجا ، داگلاس ، به دنبال لوکوموتیویی برای حمل و نقل مفیدتر تدارکات ، سه کمین را به تنهایی دفع کرد و اولین پیشنهاد خود را برای مدال افتخار به دست آورد . این توصیه به دلیل عدم تایید اعمال مک آرتور توسط مافوقش رد شد و در نتیجه او چیزی دریافت نکرد .
پس از بازگشت به ایالات متحده ، او در سال ۱۹۱۵ به درجه سرگرد ارتقا یافت و در سال ۱۹۱۷ با ورود ایالات متحده به جنگ جهانی اول ، دوباره به خدمت رفت . در طول جنگ بزرگ ، فعالیت های مک آرتور بسیار زیاد بود و در اواخر سال ۱۹۱۷ بخش رنگین کمان را تأسیس کرد و حملاتی را انجام داد . در سنگرهای آلمان در سال ۱۹۱۸ که برای او یک Crois de Guerre و دو خدمت ممتاز به ارمغان آورد .
کراسها و حتی شرکت در حمله میوز-آرگون بهعنوان پیشاهنگ ، تنها عضو بازمانده تیمش و کسب مدال افتخار دیگر . موقعیت عالی مک آرتور به عنوان عضوی از ارتش تردیدناپذیر بود و دوران او در جنگ جهانی اول با ارتقاء او به سرتیپ مشخص شد .
پس از جنگ ، او به عنوان سرپرست وست پوینت خدمت کرد ، جایی که او مفاهیم آینده نگر از آموزش را در برنامه درسی به کار برد ، که بسیاری از آنها به طور گسترده رد شدند ، اما بعدا مورد تشویق قرار گرفتند و بازسازی شدند . در سال ۱۹۲۵ ، پس از حضور در فیلیپین و نظارت بر منطقه نظامی مانیل ، شورش احتمالی را سرکوب کرد و در سن ۴۴ سالگی به درجه سرلشگری ارتقا یافت ، که جوانترین مقامی است که تا به حال در تاریخ ایالات متحده چنین رتبه ای را داشته است .
بازنشستگی و بازگشت به خدمت :
برای جنگ جهانی دوم خدمات او در فیلیپین باعث شد که او سالها بدون وقفه در آنجا اقامت داشته باشد و مردم فیلیپین از او بسیار قدردانی کردند که پس از این که این کشور در سال ۱۹۳۵ به نیمه استقلال رسید برای نظارت بر تشکیل ارتش فیلیپین از او دعوت شد . این انتصاب با عنوان فیلد مارشال فیلیپین انجام شد و در سال ۱۹۳۷ مک آرتور بازنشسته شد .
چهار سال بعد ، جنگ جهانی دوم آغاز شد و مکآرتور دوباره به خدمت فراخوانده شد و فیلیپین را برای مقاومت در برابر حمله ژاپنیها آماده کرد و پس از اینکه فرمانده عالی نیروهای متفقین در جنوب غربی اقیانوس آرام شد ، در سراسر اقیانوس آرام فرماندهی کرد . مک آرتور برای اقدامات خود در آماده کردن فیلیپین در برابر حمله ، سرانجام در سال ۱۹۴۲ مدال افتخار دریافت کرد .
پس از پایان جنگ جهانی دوم ، مک آرتور بر تسلیم ژاپن و بعداً اشغال این کشور نظارت کرد و بر بازسازی و سازماندهی مجدد کشور نظارت کرد . اقدامات او منجر به از بین بردن سیستم طبقاتی فئودالی موجود در حکومت آنها در آن زمان ، شکستن انحصاراتی شد که زمانی بر صنعت ژاپن تسلط داشت و اصلاحات اجتماعی را به وجود آورد که به زنان حق رای داد و حقوق اساسی بشر را مدون کرد .
مک آرتور حتی پس از اینکه قدرت را به دولت بازگرداند ، در ژاپن ماند و در سال ۱۹۵۱ آنجا را ترک کرد و در آن زمان درگیر جنگ کره بود . عملکرد او در این درگیری با پیروزی های اولیه مشخص شد ، به ویژه نبرد اینچئون ، اگرچه عوامل مختلفی منجر به یک رشته شکست شد که رابطه او با رئیس جمهور هری اس. ترومن را مخدوش کرد و منجر به برکناری او از وظیفه در آوریل ۱۹۵۱ شد .
مک آرتور با توجه به محبوبیت روزافزون او به عنوان یک چهره در ارتش ، خود را بیشتر و بیشتر در معرض دید عموم قرار داد و نه تنها به لطف دستاوردهایش ، بلکه به لطف شیوه بیرحمانه و مستقیم او در صحبت کردن و تحمیل شخصیت عمومی ، به یک شخصیت مشهور تبدیل شد . بخشی از جذابیتی که بسیاری برای مکآرتور احساس میکردند به لطف ظاهر اغلب ژولیدهاش در مقایسه با لباس رسمیتری که در بسیاری از مقامات نظامی دیگر دیده میشود ، به وجود میآید ، با چنین ظاهری که نمونهای از آن استایل شوخ طبع او از کلاه تخممرغهای همزده است که نامش را برگرفت . قیطان طلایی که بالای اسکناس آن نشسته بود .
مک آرتور به شدت از نقش رو به رشد خود در رسانه ها آگاه شد و اغلب از رسانه ها برای جمع آوری حمایت از تلاش های جنگی و اهداف خود با توجه خاص به ظاهر خود استفاده می کرد . علیرغم ظاهری که میتوان آن را به هم ریخته در نظر گرفت ، این نمای نامرتب بسیار خوب عمل کرد تا او را برای عموم مردم آمریکا محبوب کند ، اما این پیپ او بود که مجموعه او را تکمیل کرد و ظاهر ژنرال را به جایگاه نمادین ارتقا داد .
شخصیت و پیپ های عمومی مک آرتور :
زمانی که داگلاس مک آرتور با شرکت میسوری شاوم میسوری تماس گرفت ، که مدتها پیپ میکشید ، دقیقا مشخص نیست ، اگرچه دلایل آن به راحتی آشکار میشد : مک آرتور درخواست کرد که آنها برای او سبک دلخواه خود را برای پیپ بسازند . پس از مدتی همکاری ، مک آرتور و شرکت بر روی یک ایده اولیه که عناصری از طرح مورد نظر داگلاس را در کنار ویژگیهایی از یک مدل قدیمی پیپ بلال ذرت که از زمان تولید خارج شده بود ، به کار گرفتند .
چیزی که حاصل شد چیزی جز چشم نواز نبود : پیپی که دارای یک استم نی بلند و دهانی بود که تقریباً به کل بلال ذرت برای کاسه جفت شده بود . مشخصات این پیپ کاملاً مشهود بود و جای تعجب نیست که او تقریباً در هر فرصتی که با رسانهها روبرو میشد آن را بیرون میآورد و اکثر عکسهایی که از او در زمان جنگ در سالهای آخر زندگیاش گرفته شده ، او را در حال کشیدن این پیپ نشان میدهند .
هر یک از پیپ های مک آرتور دارای یک حلقه در اطراف استم بود ، ویژگی که ژنرال با هر پیپ جدیدی که به دست میآورد ، خود به آن اضافه میکرد ، حلقهای را در اطراف استم با یک سیم گرم داغ می کرد تا هر پیپ شخصیسازی شود و آنها را از پیپ های دیگر متمایز کند . هم آنها و هم خودش را از همتایانشان متمایز می کند .
از پیپ هایی که او برای استفاده شخصی خود طراحی کرد و بعداً به نام او شناخته شد ، تغییرات کمی وجود داشت ، به ویژه در مورد کاسه . در تکرار استاندارد این پیپ ها ، استم با کاسه نزدیک به پایین برخورد میکند و محفظهای با عمق زیاد ایجاد میکند که مک آرتور دریافت که نمیتواند به طور کامل آن را تمام کند ،
بنابراین سبک دوم پیپ ساخته شد و استم را به سمت بالاتر پیش برد با حفظ کاسه و سبک پیپ اولیه و در عین حال کاهش مقیاس محفظه . هر دو پیپ هنوز هم تا به امروز توسط Missouri Meerschaum فروخته میشوند و چندین پیپ وجود دارد که به صورت نمادین به فرم اولیه ادای احترام میکنند ، به ویژه در سری قطبنمای اریک نوردینگ .
مک آرتور شخصیتی بحثبرانگیز بود ، مردی که تقریباً در تمام جبههها با مافوق سر میزد و در رویکرد خود نسبت به رسانهها و به طور کلی در قبال جنگها اختلافافکن بود . در واقع ، یکی از شجاعانهترین لحظات او شامل ایستادن در برابر رئیسجمهور وقت ایالات متحده فرانکلین دلانو روزولت بود . پس از پیشنهاد کاهش ۵۱ درصدی بودجه نظامی ایالات متحده ، مک آرتور پاسخ داد :
« زمانی که در جنگ بعدی شکست خوردیم و یک پسر آمریکایی که در گل و لای دراز کشیده بود با سرنیزه دشمن از شکمش و پای دشمن روی گلوی در حال مرگش . آخرین نفرینش را تف کرد ، می خواستم اسمش مک آرتور نباشد ، روزولت باشد . ” مک آرتور پرشور پس از پوشیدن لباس های روزولت پیشنهاد استعفا داد ، اما او را رد کرد و ترک کرد ، در پله های جلوی کاخ سفید استفراغ کرد و یک سال دیگر در پست خود پیشنهاد شد .
داگلاس مک آرتور ، یکی از برجستهترین و طولانیترین مقامهای نظامی در تاریخ ایالات متحده ، به یکی از ماندگارترین نمادهای قدرت و سرسختی این کشور ، هم از نظر نظامی و هم از نظر معنوی تبدیل شده است . یک قهرمان آمریکایی که حرفه نظامی اش مشابهی ندارد ، مک آرتور در ۵ آوریل ۱۹۶۴ در واشنگتن دی سی درگذشت و تاریخ پیچیده و داستانی را پشت سر گذاشت که نشان دهنده دستاوردهای مادام العمر او بود . داگلاس مک آرتور ، یک پیپ کش مشتاق که بسیاری از ارزشها و آرمانهای آمریکایی را تجسم میبخشد و همزمان انسانیت خود را از طریق اشتباهات حرفهای خود اثبات میکند و به حق به قهرمانان ملی ایالات متحده تعلق دارد .